جدول جو
جدول جو

معنی کلوخ انداختن - جستجوی لغت در جدول جو

کلوخ انداختن
(تُ رُ کَ دَ)
افکندن کلوخ به جانب کسی یا چیزی. پرتاب کردن کلوخ به جایی یا به سویی:
کلوخ انداخته چون خشت در آب
کلوخ اندازیی ناکرده دریاب.
نظامی.
لتحه لتحاً، کلوخ انداخت بر اندام یا بر روی کسی پس داغدار ساخت یا کور کردچشم وی را. (منتهی الارب). و رجوع به کلوخ انداز شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کُ اَ)
کلوخ انداز. سیر و گشت و عیش و عشرت و شرابخواری که پیش از ایام پرهیز و اواخر ماه شعبان کنند. (ناظم الاطباء). میگساری روز آخر شعبان. جشن روز پیش از رمضان. بگماز یا سوری در سلخ شعبان. برغندان. سنگ انداز. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
پس یک ماه کلوخ اندازان سنگدلان
در بلورین قدحی لعل تر آمیخته اند.
خاقانی.
و رجوع به کلوخ انداز شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
کنایه از شادی کردن و خوشحالی نمودن و فریاد زدن از روی شوق و انتعاش خاطر باشد دربدست آمدن چیزی که مردمان همه طالب آن باشند. کله برانداختن. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کلاه انداختن. کنایه از شادی کردن به جهت بدست آمدن چیزی دلخواه. خوشحالی کردن. (فرهنگ فارسی معین) :
دید او را کله انداخت ماه.
امیرخسرو (از فرهنگ رشیدی).
و رجوع به کلاه انداختن و کله برانداختن شود
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ)
در تداول زنان، هیاهو کردن. هیاهو کردن در حالی که هنوز علت آن شاید وجود خارجی ندارد. چو انداختن (در تداول مردم قزوین) ، لو دادن
لغت نامه دهخدا
تصویری از کلاه انداختن
تصویر کلاه انداختن
افکندن کلاه از سر، بسیار شاد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلوخ اندازان
تصویر کلوخ اندازان
آنکه کلوخ بجانب دیگران پرتاب کند: (چو کردی با کلوخ انداز پیکار سر خود را بنادانی شکستی)، (گلستان)، آلتی که کلوخ و مانند آن پرتاب کند فلاخن، سوراخها یی ک در زیر کنگره های دیوار قلعه سازند تا چون دشمن نزدیک دیوار قلعه آید از آن سوراخها سنگ و آتش و خاکستر بر سرش ریزند سنگ انداز: (آن جهان بخشی فلک رخشی که هفت اقلیم خاک با کلوخ انداز جودش بهره ای از گل بود)، (شرف شفروه)، عیش و عشرت و باده نوشی در اواخر ماه شعبان کلوخ اندازان: (روزه نزدیک است میباید کلوخ انداز کرد زاهدان خشک را رندانه از سر باز کرد)، (صائب)، پسر پسر فرزند یا دختر دختر فرزند نبیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کله انداختن
تصویر کله انداختن
شادی کردن به جهت بدست آمدن چیزی دلخواه خوشحالی کردن: (دیدن او را کل انداخت ماه)، (امیر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لو انداختن
تصویر لو انداختن
هیاهو کردن، لو دادن
فرهنگ لغت هوشیار